در ایام نوروز، پیامی در یکی از گروه‌های مجازی فعالان تربیتی توجهم را جلب کرد: پیشنهادی برای تماشای مینی‌سریالی چهار قسمتی با عنوان «نوجوانی». در ابتدا چندان جدی‌اش نگرفتم، اما با مرور اخبار و واکنش‌های جهانی، برایم روشن شد که این سریال چیزی فراتر از یک درام تلویزیونی ساده است:

تنها چند هفته پس از پخش، تحلیل‌ها و گفت‌وگوهای گسترده‌ای در رسانه‌های جریان اصلی و حتی در پارلمان بریتانیا درباره آن شکل گرفته است. در کشورهای ایرلند و اسکاتلند، «نوجوانی» به‌عنوان هشداری درباره بحران سلامت روان نوجوانان تلقی شده و دولت‌ها به فکر تنظیم سیاست‌هایی برای مقابله با تأثیرات خرده‌فرهنگ‌های زن‌ستیز آنلاین افتاده‌اند. حتی نخست‌وزیر بریتانیا، با تأکید بر اهمیت این سریال، از تصمیم برای اکران رایگان آن در مدارس حمایت کرده و اظهار داشته که تماشای این سریال با فرزندان نوجوانش تأثیر عمیقی بر او گذاشته است.[1]

این واکنش‌ها یادآور تجربه سریال «13 دلیل برای اینکه…» است؛ اثری که پس از انتشار، موجی از بحث‌های عمومی و جهانی درباره بحران خودکشی نوجوانان به راه انداخت و منجر به بازنگری سیاست‌های مدرسه‌ای و تولید منابع آموزشی در زمینه سلامت روان در کشورهای اروپایی و آمریکایی شد.

احتمالاً در  این روزها تحلیل‌های دیگری هم درباره این سریال شنیده‌اید یا خواهید شنید؛ اما به نظر می‌رسد مخاطب ایرانی می‌تواند لایه‌هایی از این اثر را دریابد که شاید برای مخاطب غربی چندان برجسته نباشد. لایه‌هایی که به مسائل فرهنگی، تربیتی و اجتماعی خاص ما پیوند می‌خورند. نکاتی که در ادامه می‌آید، بدون افشای مستقیم جزئیات داستان (اسپویل)، خواننده را دعوت می‌کند تا از منظر یک ایرانی در ۱۴۰۴ به روایتی غربی از «نوجوانی» نگاه کند. اگر هنوز موفق به دیدن سریال نشده‌اید، پیشنهاد می‌کنم این متن را نگه دارید و بعد از تماشا بخوانید.

  • ۱. ما تنها نیستیم

سریال «نوجوانی» فراتر از پرداختن به قتل یک دختر نوجوان توسط هم‌سن‌وسالانش، به ما نشان می‌دهد که بحران هویت، خشونت، پرخاشگری و جدال با والدین و معلمان، فقط مشکل ما نیست. بلکه بسیاری از پدر و مادرها، معلمان و مربیان و حتی سیاست‌گذاران در کشورهای دیگر نیز در حال تقلا برای درک و ارتباط با نسل جدید خود هستند. همین جهانی بودن مسئله، امیدی ایجاد می‌کند که راه‌حل‌ها نیز می‌توانند جهانی، یا دست‌کم قابل گفت‌وگوی بین‌فرهنگی باشند.

  • ۲. در غرب هم خبری نیست!

مدت‌هاست در کشورمان گفت‌وگویی فراگیر درباره بحران نظام آموزشی شکل گرفته: مقایسه دائمی مدارس ما با نظام‌های آموزشی غربی، و معمولاً نتیجه‌ای ناامیدکننده همراه با خودتحقیری. اما اپیزود دوم سریال، تصویری واقعی‌تر از مدرسه‌ای در قلب بریتانیا به ما نشان می‌دهد: جایی که نه تنها ناجی نیست، بلکه خود بخشی از بحران است. معلمانی که دل‌زده، خسته و سردرگم‌اند؛ مشاورانی که توان ارتباط مؤثر با نوجوانان را ندارند؛ و فضای آموزشی‌ای که در آن، نه‌تنها حمایت کافی وجود ندارد، بلکه تحقیر، خشونت و نادیده‌گرفتن عادی شده است.

چنین روایت‌هایی، ما را دعوت می‌کنند تا نگاه‌مان به مسئله آموزش را از قالب خودزنی یا خیال‌پردازی‌های مقایسه‌ای بیرون بکشیم و وضعیت «مدرسه» را چه در ایران و چه در غرب، با نگاهی واقع‌بینانه‌تر و انتقادی‌تر تحلیل کنیم.

  • ۳. البته که در غرب خبرهایی هم هست!

در حالی که دو موضوع «ارتباط با نوجوان» و «نظام آموزشی»، همدلی و همذات‌پنداری مخاطب ایرانی را برمی‌انگیزد، تصویری که از نظام قضایی، پلیسی و روان‌درمانی انگلستان بازنمایی می‌شود، می‌تواند حسابی دل‌مان را بسوزاند! ریتم سریع سریال و تکنیک سکانس‌پلان، به‌خوبی در خدمت نمایش سرعت، صلابت و دقت نهادهای رسمی در پیگیری جرم و همزمان حفظ حقوق شهروندی تا رسیدن به حقیقت قرار می‌گیرد.

از بازجویی متهم نوجوان با رعایت ظرافت‌های تربیتی تا جبران خسارت خانواده متهم بابت آسیب‌های ناشی از تفتیش خانه، همه و همه یادآور فاصلهٔ عمیقی است میان آنچه در آن‌سوی مرزها می‌گذرد و تجربه‌های تلخ ما در مواجهه با ساختارهای مشابه.

در قسمت سوم سریال نیز – که از نظر نگارنده عمیق‌ترین اپیزود مجموعه است – بیننده با روان‌شناسی حرفه‌ای مواجه می‌شود که بدون دخالت احساسات و در نهایت حرفه‌ای‌گری، به قلب زخم‌های نوجوان نفوذ می‌کند و ریشه‌های شکل‌گیری جرم را نشان‌مان می‌دهد.

اینجاست که مخاطب ایرانی از خود می‌پرسد: آیا در ساختارهای رسمی ما نیز (اعم از دادگاه، زندان یا مراکز اصلاح و تربیت) چنین سطحی از قانون‌مداری، حرفه‌مندی و بلوغ اخلاقی وجود دارد؟

  • ۴. خرده‌فرهنگ‌های دیجیتال: تهدیدی نرم اما عمیق

«نوجوانی»، با عبور از خانواده، مدرسه و دیگر نهادهای تربیتی، نهایتاً به عامل اصلی و پنهانی‌ای می‌رسد که در پسِ قتل نوجوانانه قرار دارد: خرده‌فرهنگ‌های دیجیتال که در بطن شبکه‌های اجتماعی ریشه دوانده‌اند. سریال صراحتاً به جهان «اینسل‌ها»  [2]وارد می‌شود و از چهره‌هایی چون اندرو تیت[3] به‌عنوان نمادهای یک خرده‌فرهنگ زن‌ستیزانه و عامل ایجاد انگیزه در قاتل نام می‌برد.

اما سریال در همین‌جا متوقف نمی‌ماند؛ بلکه به دقت به زبان پنهان نسل دیجیتال نیز توجه می‌کند. از ایموجی‌ها تا میم‌هایی که برای ما بزرگ‌ترها – و حتی کارآگاهان پرونده – بی‌معنا و بی‌ضرر به نظر می‌رسند، اما برای نوجوان‌ها ممکن است مصداق آزار سایبری[4] باشد و آن‌ها را در فشار و تحقیر قرار دهد.

این پیچیدگی‌ها کمتر در آموزش سواد رسانه‌ای کشورمان بازتاب یافته‌اند. ما والدین، معلمان و مربیان هم اغلب با نگاهی ساده‌انگارانه از کنار مصرف رسانه‌ای نوجوانان عبور کرده‌ایم؛ غافل از اینکه شاید فاجعه‌ای که در این سریال روایت می‌شود، زیر پوست ارتباطات مجازی و فرهنگ نوجوانی در عصر دیجیتال در کمین فرزندان ما نیز باشد.

اگر اختیار با من بود، شاید دستوری شبیه مسئولان بریتانیا صادر می‌کردم: تماشای این سریال برای همه والدین، معلمان و مسئولان تربیتی کشور واجب است!


  1. دستور نخست‌وزیر بریتانیا برای نمایش عمومی سریال در مدارس  : https://www.reuters.com/world/uk/adolescence-hits-home-hard-says-british-pm-drama-be-aired-schools-2025-03-31

[2] اینسل مخففinvoluntary celibate  است و به مردانی اطلاق می‌شود که در تعامل عاشقانه یا جنسی موفق نیستند و این ناکامی را به نفرت از زنان، جامعه و حتی خودشان بدل می‌کنند. این اصطلاح در یک خرده فرهنگ دیجیتال به نام مانوسفر (manosphere) شکل گرفته که در فضای مجازی با دیدگاه‌هایی زن‌ستیزانه، ضد فمینیستی و مردمحورانه فعال هستند.

[3] اندرو تیت یکی از چهره‌های شاخص این فضاست که با ترویج ایده‌هایی درباره «قدرت مردانه» و «اطاعت زنان»، میلیون‌ها دنبال‌کننده در شبکه‌های اجتماعی به دست آورده است.

[4] سایبربولینگ (Cyberbullying)  نوعی آزار و اذیت روانی یا اجتماعی است که در فضای آنلاین اتفاق می‌افتد و می‌تواند شامل تمسخر، تهدید، انتشار شایعات، حذف عمدی از گروه‌ها، یا استفاده از تصاویر و ایموجی‌های تحقیرآمیز باشد و در نوجوانان آثار مخرب روانی و اجتماعی ایجاد کند.